گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد اول
فصل ششم : ضربه سرنوشت ساز در جنگ خندق



فصل ششم : ضربه سرنوشت ساز در جنگ خندقهنگامی که بنی نضیر از اطراف مدینه رفتند (گروهی به خیبر و گروهی به شام) ، سران آنها به تحریک مشرکان پرداختند و آنان را به هم پیمانی با یهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبایل و حمله به مدینه با یاری یهودیان ترغیب کردند . چنین شد که سپاهی بزرگ ، متشکّل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حکومت نوبنیاد پیامبر صلی الله علیه و آله ، گِرد آمد و راهی مدینه شد . از این رو ، این نبرد ، عنوان «نبرد احزاب» به خود گرفت . پیامبر صلی الله علیه و آله ، در چگونگی رویارویی با دشمن ، با یارانش به رایزنی پرداخت . سلمان ، پیشنهاد کرد که در ورودی مدینه ، «خندق» کَنده شود تا دشمن ، زمینگیر شود . این پیشنهاد ، پذیرفته شد و پیامبر صلی الله علیه و آله به یارانش فرمان کَندن خندق را داد و خود نیز برای این کار ، همکاری نمود . سپاه دشمن که با غرور و نخوت تمام به سوی مدینه می تاخت ، حدود یک ماه پشت خندق ، حدود یک ماه زمینگیر شد و به لحاظ تدارکاتی ، سخت در تنگنا قرار گرفت . روزی عمرو بن عبد وَد با تنی چند از پیکارجویان و شجاعان پُرآوازه دشمن ، از خندق گذشتند و در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته ، هماورد طلبیدند ؛ ولی کسی پاسخشان نداد . این درخواست ، بارها تکرار شد . آوازه عمرو ، همه را ترسانده بود . نَفَس ها در سینه حبس بود و کسی فریادهای مستانه عمرو را پاسخ نمی داد . پیامبر خدا فرمود: «فردی به پا خیزد و شرّ او را کم کند» . جز علی علیه السلام ، کسی برنخاست و چون علی علیه السلام در برابر عمرو قرار گرفت ، پیامبر خدا ، آن جمله جاودانه را فرمود که : همه ایمان در برابر همه شرک ، ایستاده است. علی علیه السلام ، با حمله ای برق آسا و پس از نبردی سخت ، عمرو را از پای درآورد و فریاد «اللّه اکبر» در صحنه نبرد پیچید و همراهان عمرو پا به فرار نهادند و سپاه احزاب ، با همه هیمنه و شکوهِ خیالی از هم پاشید . حضور علی علیه السلام و نقش والای وی را در این نبرد ، می توان بدین گونه بر شمرد : 1 . چون عمرو بن عبد ود و همراهانش از محلّ باریک خندق گذشتند ، علی علیه السلام با گروهی در آن جا مستقر شدند تا مشرکان دیگر نگذرَند . 2 . حادثه قتل عمرو بن عبدِ وَد ، چنان مهم و سرنوشت ساز بود که پیامبر خدا فرمود : مبارزه علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدِ وَد در جنگ خندق ، از همه اعمال امّتم تا روز قیامت ، برتر است. و در روایت دیگری گفت: بی گمان ، ضربت زدن علی به عمرو در جنگ خندق با عبادت اِنس و جن ، برابری می کند. این قهرمان بزرگ عرب ، به هنگام کشته شدن با ناامیدی ، آب دهان به صورت علی علیه السلام انداخت و ایشان ، مخلصانه ایستاد و در کشتن او درنگ کرد تا عملش ذرّه ای شائبه غضب نداشته باشد . 3 . امام علیه السلام ، پس از کشتن عمرو و فرار همراهانش آنان را تعقیب کرد و نوفل بن عبد اللّه را به قتل رساند . 4 . علی علیه السلام ، چون پای عمرو را قطع کرد و او را از پای درآورد ، خاک خواری و هراس بر سرِ لشکر شرک پاشید و آنان را در آستانه فروپاشی و شکست قرار داد . 5 . علی علیه السلام ، عمرو بن عبد وَد را کشت ؛ امّا کریمانه از زره گران قیمت او گذشت ، که علی علیه السلام «شمشیر در پی حق می زد» و نه جز آن . این همه والایی و بزرگی و کرامت از دیده ها پنهان نمانْد و حتّی خواهر عمرو ، آن را ستود .

.

10025.مکارم الأخلاق :تاریخ الیعقوبی :کانَت وَقعَهُ الخَندَقِ ... فِی السَّنَهِ السّادِسَهِ بَعدَ مَقدمِ رَسولِ اللّهِ بِالمَدینَهِ بخَِمسَهٍ وخَمسینَ شَهرا ، وکانَت قُرَیشٌ تَبعَثُ إلَی الیَهودِ وسائِرِ القَبائِلِ فَحَرَّضوهُم عَلی قِتالِ رَسولِ اللّهِ ، فَاجتَمَعَ خَلقٌ مِن قُرَیشٍ إلی مَوضِعٍ یُقالُ لَهُ : سَلعٌ (1) ، وأشارَ عَلَیهِ سَلمانُ الفارِسِیُّ أن یَحفِرَ خَندَقا ، فَحَفَرَ الخَندَقَ ، وجَعَلَ لِکُلِّ قَبیلَهٍ حَدّا یَحفِرونَ إلَیهِ ، وحَفَرَ رَسولُ اللّهِ مَعَهُم حَتّی فَرَغَ مِن حَفرِ الخَندَقِ ، وجَعَلَ لَهُ أبوابا ، وجَعَلَ عَلَی الأَبوابِ حَرَسا ؛ مِن کُلِّ قَبیلَهٍ رَجُلاً ، وجَعَلَ عَلَیهِمُ الزُّبَیرَ بنَ العَوّامِ ، وأمَرَهُ إن رَأی قِتالاً أن یُقاتِلَ . وکانَت عِدَّهُ المُسلِمینَ سَبعَمِائَهِ رَجُلٍ .

ووافَی المُشرِکونَ فَأَنکَروا أمرَ الخَندَقِ ، وقالوا : ما کانَتِ العَرَبُ تَعرِفُ هذا !

وأقاموا خَمسَهَ أیّامٍ ، فَلَمّا کانَ الیَومُ الخامِسُ خَرَجَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ وأربَعَهُ نَفَرٍ مِنَ المُشرِکینَ : نَوفَلُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ المُغیرَهِ المَخزومِیُّ ، وعِکرِمَهُ بنُ أبی جَهلٍ ، وضِرارُ بنُ الخَطّابِ الفِهرِیُّ ، وهُبَیرَهُ بنُ أبی وَهبٍ المَخزومِیُّ . فَخَرَجَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ إلی عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ فَبارَزَهُ وقَتَلَهُ ، وَانهَزَمَ الباقونَ ، وکَبا (2) بِنَوفَلِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ المُغیرَهِ فَرَسُهُ ، فَلَحِقَهُ عَلِیٌّ فَقَتَلَهُ . (3) .

1- .سَلع : موضع بقرب المدینه (معجم البلدان : ج 3 ص 236) .
2- .الکَبْوه : السقوط للوجه ، کَبا لوجهه : سقط . وکَبا أیضا : عثر (لسان العرب : ج 15 ص 213 «کبا») .
3- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 50 .

ص: 325

10026.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( به امام علی علیه السلام ) تاریخ الیعقوبی:جنگ خندق ، در سال ششم هجری و 55 ماه بعد از ورود پیامبر خدا به مدینه و پس از آن که قریش به یهود و دیگر قبیله ها نماینده می فرستاد تا آنان را به پیکار با پیامبر خدا تحریک کند ، اتّفاق افتاد .

پس گروهی از قریش در جایی به نام سَلْع (1) گِرد آمدند و سلمان فارسی به پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرد که خندق بکَند . پیامبر خدا ، کَندن خندق را آغاز کرد و برای هر قبیله ، مقدار حفر کردن را معیّن کرد و خود نیز با آنان به کار پرداخت تا کندن خندق را به پایان بُرد و برای آن ، درهایی قرار داد و بر آنها از هر قبیله یک نفر نگهبان گمارد و زبیر بن عوّام را بر آنان گمارد و به او فرمان داد که اگر جنگی در گرفت ، درگیر شود . تعداد مسلمانان ، هفتصد نفر بود .

مشرکان رسیدند و خندق برایشان ناشناخته بود و گفتند : عرب ، این را نمی شناسد! و پنج روز ماندند . روز پنجم ، عمرو بن عبد ود و چهار تن از مشرکان به نام های : نَوفَل بن عبد اللّه بن مغیره مخزومی و عِکرمه بن ابی جهل و ضرار بن خطّاب فهری و هُبَیره بن ابی وهب مخزومی [برای جنگ] حرکت کردند .

علی بن ابی طالب علیه السلام نیز به سوی عمرو بن عبد ود [از لشکرگاه ،] بیرون آمد و با او مبارزه کرد و وی را کشت . بقیه پراکنده شدند و اسب نوفل بن عبد اللّه بن مغیره [ در خندق افتاد و ]او را به زمین زد . پس علی علیه السلام خود را به او رساند و وی را کشت . .

1- .جایی است در نزدیکی مدینه (معجم البلدان : ج3 ص236).

ص: 326

10027.الإمامُ علیٌّ علیه السلام ( مِن کتابِهِ للأشتَرِ لَمّا وَلاّهُ مِصرَ ) السنن الکبری عن ابن إسحاق :خَرَجَ یعنِی یَومَ الخَندَقِ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ فَنادی : مَن یُبارِزُ ؟ فَقامَ عَلِیٌّ رضی الله عنه وهُوَ مُقَنَّعٌ فِی الحَدیدِ فَقالَ : أنَا لَها یا نَبِیَّ اللّهِ ، فَقالَ : إنَّهُ عمَرٌو ، اِجلِس .

ونادی عَمرٌو : ألا رَجلٌ ! وهُوَ یُؤَنِّبُهُم ویَقولُ : أینَ جَنَّتُکُمُ الَّتی تَزعُمونَ أنَّهُ مَن قُتِلَ مِنکُم دَخَلَها ؟ أفَلا یَبرُزُ إلَیَّ رَجُلٌ ؟ ! فَقامَ عَلِیٌّ رضی الله عنهفَقالَ : أنَا یا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : اِجلِس .

ثُمَّ نادَی الثّالِثَهَ وذَکَرَ شِعرا ، فَقامَ عَلِیٌّ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أَنا ، فَقالَ : إنَّهُ عَمرٌو ! قالَ : وإن کانَ عَمرٌو ! فَأَذِنَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَمَشی إلَیهِ حَتّی أتاهُ وذَکَرَ شِعرا .

فَقالَ لَهُ عَمرٌو : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا عَلِیٌّ .

قالَ : اِبنُ عبدِ مَنافٍ ؟ فَقالَ : أنَا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ .

فَقالَ : غَیرُکَ یَابنَ أخی مِن أعمامِکَ مَن هُوَ أسَنُّ مِنکَ ؛ فَإِنّی أکرَهُ أن اُهریقَ دَمَکَ .

فَقالَ عَلِیٌّ رضی الله عنه : لکِنّی وَاللّهِ ما أکرَهُ أن اُهریقَ دَمَکَ !

فَغَضِبَ فَنَزَلَ وسَلَّ سَیفَهُ کَأَنَّهُ شُعلَهُ نارٍ ، ثُمَّ أقبَلَ نَحوَ عَلِیٍّ رضی الله عنه مُغضِبا ، وَاستَقبَلَهُ عَلِیٌّ رضی الله عنهبِدَرَقَتِهِ ، فَضَرَبَهُ عَمرٌو فِی الدَّرَقَهِ فَقَدَّها وأثبَتَ فیهَا السَّیفَ ، وأصابَ رَأسَهُ فَشَجَّهُ ، وضَرَبَهُ عَلِیٌّ رضی الله عنهعَلی حَبلِ العاتِقِ فَسَقَطَ وثارَ العَجاجُ ، وسَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله التَّکبیرَ ، فَعَرَفَ أنَّ عَلِیّا رضی الله عنهقَد قَتَلَهُ . (1) .

1- .السنن الکبری : ج 9 ص 223 ح 18350 . ویتّضح من خلال مقارنه الحدیث بالحدیث التالی وقوع التصحیف فیه ، وبملاحظه دور الإمام علی علیه السلام فی معرکتی بدر واُحُد یظهر أنّه الشخص الوحید الکفوء بمبارزه عمرو بن عبد ود ، مضافا إلی ذلک فإنّه لم یکن عمرو بن عبد ود مبارزته .

ص: 327

10028.عنه علیه السلام :السنن الکبری به نقل از ابن اسحاق : عمرو بن عبد ود ، در جنگ خندق ، [از لشکرگاه ، ]بیرون آمد و فریاد برآورد : چه کسی به مبارزه می آید؟

علی علیه السلام در حالی که غرق در آهن و فولاد بود ، برخاست و گفت : ای پیامبر خدا ، من هماورد اویم .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «او عمرو است . بنشین!» .

عمرو ندا داد : آیا مردی [در میان شما] نیست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت : کجاست آن بهشتی که می پندارید کشتگان شما به آن وارد می شوند؟ آیا مردی به پیکار من در نمی آید؟

پس علی علیه السلام برخاست و گفت : ای پیامبر خدا ، من!

فرمود : «بنشین!» .

عمرو ، بار سوم فریاد زد و شعری خواند . علی علیه السلام برخاست و گفت : ای پیامبر خدا ، من !

فرمود: «او عمرو است» .

علی علیه السلام گفت : حتّی اگر عمرو باشد[ ، من آماده ام] .

پیامبر خدا به او اجازه داد و علی علیه السلام به سوی او رفت و به نزدیکش رسید و شعری خواند . عمرو به او گفت : تو کیستی؟

گفت : «من علی هستم» .

گفت : پسر عبد مناف؟

گفت : «من علی پسر ابو طالبم» .

گفت : جز تو ، ای برادر زاده! کسی از عموهایت به میدان بیاید که از تو بزرگ تر باشد ؛ چرا که من خوش ندارم خون تو را بریزم .

علی علیه السلام گفت : «امّا به خدا سوگند ، من بدم نمی آید که خون تو را بریزم» .

عمرو ، خشمناک شد و [ از اسب] فرود آمد و شمشیرش را چون شعله آتش بیرون کشید و خشمگینانه به علی علیه السلام رو آورد و علی علیه السلام هم با سپرش از او استقبال کرد . عمرو با شمشیر ، ضربه ای بر او وارد کرد که سپر را درید و شمشیر در آن فرو رفت و به سرِ علی علیه السلام رسید و آن را زخمی کرد . علی علیه السلام هم ضربه ای به رگ گردن او زد . پس ، افتاد و گرد و غبار برخاست و پیامبر خدا ، تکبیر شنید . پس دانست که علی علیه السلام ، او را کشته است . .


ص: 328

10029.عنه علیه السلام :الإرشاد عن الزهری :جاءَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ وعِکرِمَهُ بنُ أبی جَهلٍ وهُبَیرَهُ ابنُ أبی وَهبٍ ونَوفَلُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ المُغیرَهِ وضِرارُ بنُ الخَطّابِ فی یَومِ الأَحزابِ إلَی الخَندَقِ ، فَجَعَلوا یَطوفونَ بِهِ ؛ یَطلُبونَ مَضیقا مِنهُ فَیَعبُرونَ ، حَتَّی انتَهَوا إلی مَکانٍ أکرَهوا خُیولَهُم فیهِ فَعَبَرَت ، وجَعَلوا یَجولونَ بِخَیلِهِم فیما بَینَ الخَندَقِ وسَلعٍ ، وَالمُسلِمونَ وُقوفٌ لا یُقدِمُ واحِدٌ مِنهُم عَلَیهِم . وجَعَلَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ یَدعو إلَی البِرازِ ویُعَرِّضُ بِالمُسلِمینَ ویَقولُ :


ولَقَد بَحِحتُ مِنَ النِّدا

ءِ بِجَمِعِهم هَل مِن مُبارِزٍ


فی کُلِّ ذلِکَ یَقومُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ مِن بَینِهِم لِیُبارِزَهُ ، فَیَأمُرُهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالجُلوسِ ؛ اِنتِظارا مِنهُ لِیَتَحَرَّکَ غَیرُهُ ، وَالمُسلِمونَ کَأَنَّ عَلی رُؤسِهِمُ الطَّیرَ ؛ لِمَکانِ عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ ، وَالخَوفِ مِنهُ ، ومِمَّن مَعَهُ ووَراءَهُ .

فَلَمّا طالَ نِداءُ عَمرٍو بِالبِرازِ وتَتابَعَ قِیامُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اُدنُ مِنّی یا عَلِیُّ ، فَدَنا مِنهُ ، فَنَزَعَ عِمامَتَهُ مِن رَأسِهِ وعَمَّمَهُ بِها ، وأعطاهُ سَیفَهُ ، وقالَ لَهُ : اِمضِ لِشَأنِکَ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ أعِنهُ . فَسَعی نَحوَ عَمرٍو ومَعَهُ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیُّ ؛ لِیَنظُرَ ما یَکونُ مِنهُ ومِن عَمرٍو ، فَلَمَّا انتَهی أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام إلَیهِ قالَ لَهُ : یاعَمرُو ، إنَّکَ کُنتَ فِی الجاهِلِیَّهِ تَقولُ : لا یَدعونی أحَدٌ إلی ثَلاثٍ إلّا قَبِلتُها أو واحِدَهٍ مِنها ! قالَ : أجَل . قالَ : فَإِنّی أدعوکَ إلی شَهادَهِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وأن تُسلِمَ لِرَبِّ العالَمینَ .

قالَ : یَا ابنَ أخٍ أخِّر هذِهِ عَنّی . فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أما إنَّها خَیرٌ لَکَ لَو أخَذتَها ، ثُمَّ قالَ : فَهاهُنا اُخری . قالَ : ما هِیَ ؟ قالَ : تَرجِعَ مِن حَیثُ جِئتَ . قالَ : لا تُحَدِّثُ نِساءُ قُرَیشٍ بِهذا أبَدا . قالَ : فَهاهُنا اُخری . قالَ : ما هِیَ ؟ قالَ : تَنزِلُ فَتُقاتِلُنی . فَضَحِکَ عَمرٌو وقالَ : إنَّ هذِهِ الخَصلَهَ ، ما کُنتُ أظُنُّ أنَّ أحَدا مِنَ العَرَبِ یَرومُنی عَلَیها ! وإنّی لَأَکرَهُ أن أقتُلَ الرَّجُلَ الکَریمَ مِثلَکَ ، وقَد کانَ أبوکَ لی نَدیما . قال عَلِیٌّ علیه السلام : لکِنّی اُحِبُّ أن أقتُلَکَ ، فَانزِل إن شِئتَ ! فَأَسِفَ عَمرٌو ونَزَلَ ، فَضَرَبَ وَجهَ فَرَسِهِ حَتّی رَجَعَ .

فَقالَ جابِرٌ رحمه الله : وثارَت بَینَهُما قَتَرَهٌ ؛ فما رَأَیتُهُما ، وسَمِعتُ التَّکبیرَ تَحتَها ، فَعَلِمتُ أنَّ عَلِیّا علیه السلام قَد قَتَلَهُ ، وَانکَشَفَ أصحابُهُ حَتّی طَفَرَت خُیولُهُمُ الخَندَقَ ، وتَبادَرَ المُسلِمونَ حینَ سَمِعُوا التَّکبیرَ یَنظُرونَ ما صَنَعَ القَومُ ، فَوَجَدوا نَوفَلَ بنَ عَبدِ اللّهِ فی جَوفِ الخَندَقِ لَم یَنهَض بِهِ فَرَسُهُ ، فَجَعَلوا یَرمونَهُ بِالحِجارَهِ ، فَقالَ لَهُم : قَتَلهٌ أجمَلُ مِن هذِهِ ! یَنزِلُ بَعضُکُم اُقاتِلُهُ ! ! فَنَزَلَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَضَرَبَهُ حَتّی قَتَلَهُ . ولَحِقَ هُبَیرَهَ فَأَعجَزَهُ ، فَضَرَبَ قَرَبوسَ (1) سَرجِهِ ، وسَقَطَت دِرعٌ کانَت عَلَیهِ ، وفَرَّ عِکرِمَهُ ، وهَرَبَ ضِرارُ بنُ الخَطّابِ .

فَقالَ جابِرٌ : فَما شَبَّهتُ قَتلَ عَلِیٍّ عَمرا إلّا بِما قَصَّ اللّهُ تَعالی مِن قِصَّهِ داوُدَ وجالوتَ حَیثُ یَقولُ : «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ» (2) . (3) .

1- .القَرَبوس : حِنو السرج (لسان العرب : ج 6 ص 172 «قربس») .
2- .البقره : 251 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 100 ، إعلام الوری : ج 1 ص 380 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 204 نحوه وراجع المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 35 ح 4329 والمغازی : ج 2 ص 470 .

ص: 329

10030.عنه علیه السلام :الإرشاد به نقل از زهری : در جنگ احزاب ، عمرو بن عبدِ وَد و عِکرَمه بن ابی جهل و هُبَیره بن ابی وَهْب و نَوفَل بن عبد اللّه بن مُغَیره و ضرار بن خطّاب ، به سوی خندق آمدند و گِرد آن گشتند تا جای باریکی بیابند و از آن بگذرند تا آن که به جایی رسیدند و اسب هایشان را وادار کردند که از آن بجهند .

پس ، از خندق عبور کردند و با اسب هایشان در میان خندق و [ ناحیه ]سَلع ، جولان دادند و مسلمانان ایستاده بودند و هیچ کس به سوی آنان نمی رفت و عمرو بن عبد وَد ، هماورد می طلبید و به مسلمانانْ طعنه می زد و می گفت :


و بی گمان ، صدایم از این ندا گرفت :


آیا در میان شما مبارزی هست؟!


و بارها ، علی بن ابی طالب علیه السلام از میان مسلمانان برخاست تا با او بجنگد و هر بار ، پیامبر خدا فرمان می داد که بنشیند ، به انتظار آن که کس دیگری تحرّکی از خود ، نشان دهد . مسلمانان به خاطر ترس از عمرو بن عبد وَد و کسانی که به همراه او بودند ، هیچ حرکتی نمی کردند ، چنان که گویی پرنده بر سرشان نشسته بود!

چون ندای مبارزطلبی عمرو بالا گرفت و امیر مؤمنان ، مکرّر برخاست ، پیامبر خدا به او فرمود : «ای علی ! نزدیک من بیا» .

او نزدیک آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله ، دستارش را از سر برداشت و بر سر علی علیه السلام گذاشت و شمشیر خود را به او داد و گفت : «کارت را انجام ده !» .

سپس فرمود : «خدایا ! او را یاری کن» .

علی علیه السلام به سوی عمرو شتافت. جابر بن عبداللّه انصاری هم با او بود تا ببیند علی علیه السلام و عمرو چه می کنند . پس چون امیر مؤمنان به عمرو رسید ، به او فرمود : «ای عمرو! تو در جاهلیت می گفتی : هیچ کس مرا به سه چیز فرا نمی خوانَد ، مگر آن که همه یا یکی از آنها را می پذیرم» .

عمرو گفت : آری .

[ امیر مؤمنان] فرمود : «پس من تو را به گواهی دادن بر یگانگی خداوند ، رسالت محمّد صلی الله علیه و آله و تسلیم شدن در برابر پروردگار جهانیان فرا می خوانم» .

عمرو گفت : ای برادر زاده ! این را از من مخواه .

امیر مؤمنان به او فرمود : «بدان که اگر آن را می پذیرفتی ، برایت بهتر بود» .

سپس گفت : «پیشنهاد دیگری هم هست» .

گفت : چیست؟

گفت : «از همان جا که آمده ای ، بازگرد» .

گفت: زنان قریش، هیچ گاه از این ، سخن نخواهند گفت.

گفت : «کار دیگری هم هست» .

گفت : چیست ؟

گفت : «پیاده شوی و با من بجنگی» .

عمرو خندید و گفت : این ، قبول است و گمان نمی بردم که احدی از عرب ، آن را از من بخواهد و به یقین ، من خوش ندارم مرد بزرگواری چون تو را بکُشم ، در حالی که پدرت مونس من بود .

علی علیه السلام فرمود: «امّا من دوست دارم تو را بکُشم . اگر می خواهی، پیاده شو» .

عمرو ، با تأسّف از اسب پیاده شد و بر صورت آن زد و اسب بازگشت .

جابر می گوید : میان آن دو گَرد و غبار برخاست و دیگر آن دو را ندیدم و از زیر گَرد و غبار ، صدای تکبیر شنیدم . پس دانستم که علی علیه السلام ، عمرو را کشته است ، و یارانش پراکنده شدند تا آن که با اسب هایشان از روی خندق جهیدند .

و مسلمانان ، چون تکبیر را شنیدند ، به شتاب آمدند تا بنگرند که آن گروه،چه می کنند و دیدند که نوفل بن عبداللّه ، در داخل خندق افتاده و اسبش نتوانسته او را به در ببَرد . پس شروع به سنگ پراندن به او کردند . نوفل گفت : کُشتنی زیباتر از این [نمی دانید]؟! یکی از شما پایین آید تا با او بجنگم .

پس امیر مؤمنان پایین رفت و نوفَل را [ با شمشیر ] زد تا او را کشت و در پی هبیره رفت ؛ امّا به او نرسید و [ با شمشیر] بر کوهه زین اسبش زد و زرهی که بر آن بود، افتاد و عکرمه ، فرار کرد و ضرار بن خطّاب [ نیز ]گریخت .

جابر گفت : ماجرای کشته شدن عمرو به دست علی علیه السلام ، مانند داستان داوود و جالوت است که خدای متعال نقل کرده ، آن جا که می فرماید : «پس با اذن خداوند ، آنان را پراکنده کردند و داوود ، جالوت را کُشت» . .


ص: 330

10031.عنه علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین عن ابن إسحاق :ثُمَّ أقبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام [أی بَعدَ قَتلِهِ عَمرا ]نَحوَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ووَجهُهُ یَتَهَلَّلُ ، فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ : هَلّا أسلَبتَهُ دِرعَهُ ؛ فَلَیسَ لِلعَرَبِ دِرعٌ خَیرٌ (1) مِنها ! فَقالَ : ضَرَبتُهُ فَاتَّقانی بِسَوءَتِهِ ، وَاستَحیَیتُ ابنَ عَمّی أن أستَلِبَهُ . (2) .

1- .فی المصدر: «درعا خیرا»، والتصویب من المصادر الاُخری.
2- .المستدرک علی الصحیحین:ج3 ص35 ح4329، السنن الکبری: ج6 ص502 ح12771، دلائل النبوّه: ج3 ص439، تاریخ دمشق: ج42 ص80 ؛ الإرشاد: ج1 ص104، مجمع البیان: ج 8 ص538.

ص: 331

10032.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابن اسحاق : سپس علی علیه السلام [ بعد از آن که عمرو را کشت ] ، به سوی پیامبر خدا آمد ، در حالی که چهره اش می درخشید . پس عمر بن خطّاب گفت : چرا زرهش را بر نداشتی؟ عرب ، زرهی بهتر از آن ندارد .

علی علیه السلام فرمود : «او را زدم . پس با عورتش خود را از من حفظ کرد و از پسر عمویم خجالت کشیدم که وی را [ با گرفتن زرهش] بی پوشش کنم» . .


ص: 332

10027.امام علی علیه السلام ( در فرمان حکومت مصر به مالک اشتر ) المناقب لابن شهر آشوب :لَمّا أدرَکَ [عَلِیٌّ علیه السلام ]عَمرَو بنَ عَبدِ وَدٍّ لَم یَضرِبهُ ، فَوَقَعوا فی عَلِیٍّ علیه السلام ، فَرَدَّ عَنهُ حُذَیفَهُ ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : مَه یا حُذَیفَهُ ؛ فَإِنَّ عَلِیّا سَیَذکُرُ سَبَبَ وَقفَتِهِ . ثُمَّ إنَّهُ ضَرَبَهُ ، فَلَمّا جاءَ سَأَلَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَن ذلِکَ ، فَقالَ : قَد کانَ شَتَمَ اُمّی ، وتَفَلَ فی وَجهی ، فَخَشیتُ أن أضرِبَهُ لِحَظِّ نَفسی ، فَتَرَکتُهُ حَتّی سَکَنَ ما بی ، ثُمَّ قَتَلتُهُ فی اللّهِ . (1)10028.امام علی علیه السلام :الإرشاد عن أبی الحسن المدائنی :لَمّا قَتَلَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام عَمرَو بنَ عَبدِ وَدٍّ نُعِیَ إلی اُختِهِ ، فَقالَت : مَن ذَا الَّذِی اجتَرَأَ عَلَیهِ ؟ ! فَقالوا : اِبنُ أبی طالِبٍ . فَقالَت : لَم یَعدُ یَومَهُ [إلّا] (2) عَلی یَدِ کُف ءٍ کَریمٍ ، لا رَقَأَت دَمعَتی إن هَرَقتُها عَلَیهِ ؛ قَتَلَ الأَبطالَ ، وبارَزَ الأَقرانَ ، وکانَت مَنِیَّتُهُ عَلی یَدِ کُف ءٍ کَریمِ قَومِهِ ، ما سَمِعتُ أفخَرَ مِن هذا یا بَنی عامِرٍ ! ثُمَّ أنشَأَت تَقولُ :


لَو کانَ قاتِلُ عَمرٍو غَیرَ قاتِلِهِ

لَکُنتُ أبکی عَلَیهِ آخِرَ الأَبَدِ لکِنَّ قاتِلَ عمرٍو لا یُعابُ بِهِ

مَن کانَ یُدعی قَدیما بَیضَهَ البَلَدِ (3)10029.امام علی علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام :إنّی قَتَلتُ عَمرَو بنَ عَبدِ وَدٍّ ، وکانَ یُعَدُّ بِأَلفِ رَجُلٍ . (4)10030.امام علی علیه السلام :رسول اللّه صلی الله علیه و آله عِندَ مُبارَزَهِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام عَمرا : بَرَزَ الإِیمانُ کُلُّهُ إلَی الشِّرکِ کُلِّهِ . (5)10031.امام علی علیه السلام :عنه صلی الله علیه و آله :لَمُبارَزَهُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ لِعَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ یَومَ الخَندَقِ أفضَلُ مِن أعمالِ اُمَّتی إلی یَومِ القِیامَهِ . (6) .

1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 115 ، الدرجات الرفیعه : ص 287 ؛ کیمیای سعادت : ج 1 ص 571 .
2- .أثبتنا ما بین المعقوفین من إرشاد القلوب .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 107 ، إرشاد القلوب : ص 245 وراجع المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 36 ح 4329 .
4- .الخصال : ص 579 ح 1 عن مکحول .
5- .کنز الفوائد : ج 1 ص 297 ، الطرائف : ص 35 ، إرشاد القلوب : ص 244 ، تأویل الآیات الظاهره: ج 2 ص 451 ح 11 عن حذیفه، عوالی اللآلی: ج 4 ص 88 ح 113 وفیه «الکفر» بدل «الشرک» ؛ شرح نهج البلاغه : ج 19 ص 61 .
6- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 34 ح 4327 ، تاریخ بغداد : ج 13 ص 19 الرقم 6978 ، شواهد التنزیل : ج 2 ص 14 ح 636 ، المناقب للخوارزمی : ص 107 ح 112 کلّها عن بهز بن حکیم عن أبیه عن جدّه ، الفردوس : ج 3 ص 455 ح 5406 عن معاویه بن حیده ، ینابیع المودّه : ج 1 ص 412 ح 5 عن حذیفه بن الیمان ؛ إرشاد القلوب : ص 245 .

ص: 333

10032.امام صادق علیه السلام :المناقب ، ابن شهر آشوب :چون علی علیه السلام بر عمرو بن عبد ود دست یافت ، او را نکشت . پس بر علی علیه السلام خرده گرفتند و حذیفه از علی علیه السلام دفاع کرد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای حذیفه ! دست نگه دار که علی ، به زودی سبب توقّفش را می گوید» .

سپس علی علیه السلام او را زد [ و کارش را تمام کرد ] و چون باز آمد ، پیامبر صلی الله علیه و آله علّت را جویا شد . علی علیه السلام گفت : به مادرم دشنام داد و به صورتم آب دهان انداخت . پس ترسیدم مبادا با انگیزه نفسانی او را بکشم . رهایش کردم تا خشمم فرو نشست . سپس به خاطر خدا او را کشتم .10033.عنه علیه السلام :الإرشاد به نقل از ابو الحسن مدائنی : چون علی بن ابی طالب علیه السلام ، عمرو بن عبدِ وَد را کشت ، خبر مرگش را برای خواهرش بردند . گفت : چه کسی بر او جرئت کرده است؟

گفتند : پسر ابو طالب .

گفت : روزگارش را جز به دست همتایی بزرگوار به پایان نبُرد . اشکم خشک مباد اگر بر او بگِریم! قهرمانان را کشت و با دلاوران جنگید و مرگش به دست همتایی بود که بزرگ قوم خویش است . ای بنی عامر! من افتخاری برتر از این نشنیده ام .

سپس ، این شعر را سرود:


اگر قاتل عمرو ، کسی غیر از این [مرد] بود


تا انتهای ابدیت بر او می گریستم . امّا قاتل عمرو را عیبی نیست


آن که از قدیم ، بزرگ شهر خوانده می شده است .10034.رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام :من عمرو بن عبد ود را که برابر هزار مرد شمرده می شد ، کشتم .10035.عنه صلی الله علیه و آله :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگام رویارویی امام علی علیه السلام و عمرو : همه ایمان با همه شرک ، رویاروی گشته است .10036.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بی گمان ، رویارویی علی بن ابی طالب با عمرو بن عبد ود در جنگ خندق ، برتر از [همه] اعمال امّتم تا روز قیامت است . .


ص: 334

10037.عنه علیه السلام :عنه صلی الله علیه و آله :لَضَربَهُ عَلِیٍّ لِعَمرٍو یَومَ الخَندَقِ تَعدِلُ عِبادَهَ الثَّقَلَینِ . (1)10033.امام صادق علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین :قَد ذَکَرتُ فی مَقتَلِ عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ مِنَ الأَحادیثِ المُسنَدَهِ وَمعا (2) عَن عُروَهَ بنِ الزُّبَیرِ وموسَی بنِ عُقبَهَ ومُحَمَّدِ بنِ إسحاقَ بنِ یَسارٍ ما بَلَغَنی ؛ لِیَتَقَرَّرَ عِندَ المُنصِفِ مِن أهلِ العِلمِ أنَّ عَمرَو بنَ عَبدِ وَدٍّ لَم یَقتُلهُ ولَم یَشتَرِک (3) فی قَتلِهِ غَیرُ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، وإنَّما حَمَلَنی عَلی هذا الاِستِقصاءِ فیهِ قَولُ مَن قالَ مِنَ الخَوارِجِ : «إنَّ مُحَمَّدَ بنَ مَسلَمَهَ أیضا ضَرَبَهُ ضَربَهً وأخَذَ بَعضَ السَّلَبِ» ، ووَاللّهِ ما بَلَغَنا هذا عَن أحَدٍ مِنَ الصَّحابَهِ وَالتّابِعینَ ، وکَیفَ یَجوزُ هذا وعَلِیٌّ علیه السلام یَقولُ ما بَلَغَنا: إنّی تَرَفَّعتُ عَن سَلَبِ ابنِ عَمّی فَتَرَکتُهُ ! ! وهذا جَوابُهُ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ بِحَضرَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (4)10034.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :شرح نهج البلاغه عن أبی بکر بن عیّاش :لَقَد ضَرَبَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ضَربَهً ما کانَ فِی الإسلام أیمَنَ مِنها ؛ ضَربَتَهُ عَمرا یَومَ الخَندَقِ . (5) .

1- .عوالی اللآلی : ج 4 ص 86 ح 102 .
2- .الوَمعه : الدفعه من الماء (تاج العروس : ج 11 ص 534 «ومع») .
3- .فی الطبعه المعتمده : «نشترک» ، والتصحیح من طبعه اُخری .
4- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 36 ح 4331 وراجع تاریخ الطبری : ج 2 ص 574 والسیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 235 وتاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 290 .
5- .شرح نهج البلاغه : ج 19 ص 61 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 105 وفیه «أعزّ» بدل «أیمن» .

ص: 335

10035.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ضربه علی به عمرو در جنگ خندق ، برابر عبادت اِنس و جِن است .10036.امام علی علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین:برخی از احادیث مُسند را از عروه بن زبیر و موسی بن عقبه و محمّد بن اسحاق بن یسار در کشته شدن عمرو بن عبد ود ، در کنار هم نقل کردم تا نزد عالمان با انصاف ، ثابت شود که عمرو بن عبد ود را جز امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام نکُشت و کسی هم با او شریک نبود ، و آنچه مرا به این جستجوی کامل وا داشت ، آن است که برخی خوارج می گویند: محمّد بن مسلمه نیز یک ضربه زد و مقداری از جامه و سلاح عمرو را برگرفت .

به خدا سوگند ، این مطلب از هیچ یک از صحابیان و تابعیان (1) به ما نرسیده ، و چگونه چنین چیزی ممکن است ، حال آن که به ما چنین رسیده که علی علیه السلام در حضور پیامبر خدا و در پاسخ به خلیفه دوم ، عمر بن خطّاب ، می گوید : «نخواستم پسر دوست پدرم را برهنه کنم . پس جامه و سلاحش را وا نهادم» .10037.امام علی علیه السلام :شرح نهج البلاغه به نقل از ابو بکر بن عیّاش : علی بن ابی طالب علیه السلام ، ضربه ای زد که در اسلام ، ضربه ای بابرکت تر از آن نبود: ضربه اش بر عمرو در روز خندق . .

1- .تابعیان ، یعنی کسانی که در طبقه پس از اصحاب قرار داشته و شاگردان و پیروان ایشان بوده اند . (م)

ص: 336

الفصل السابع : الشجاعه والأدب فی الحدیبِیّهِعزم رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی التوجّه إلی مکّه فی السنّه السادسه من الهجره قاصدا العمره ، فسار حتی الحدیبیّه ، فعلمت قریش بمسیره ، فخرجت من مکّه . واُخبر النبیّ صلی الله علیه و آله أنّ قریش عازمه علی صدّه ومنعه من دخول مکّه . وبعثت قریش ممثّلاً عنها للتفاوض مع النبیّ صلی الله علیه و آله ، کما بعث النبیّ صلی الله علیه و آله ممثلاً عنه أیضا ، فقرّروا أن یرجع النبیّ صلی الله علیه و آله تلک السنه ولا یدخل مکّه (1) . وعقدوا علی ذلک صلحا بینهم ، فکتب الإمام علیّ علیه السلام نصّ الصلح بیده . (2)

10040.عنه علیه السلام :الإرشاد عن فاید مولی عبد اللّه بن سالم :لَمّا خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی عُمرَهِ الحُدَیبِیَّهِ نَزَلَ الجُحفَهَ فَلَم یَجِد بِها ماءً ، فَبَعَثَ سَعدَ بنَ مالِکٍ بِالرَّوایا ، حَتّی إذا کانَ غَیرَ بَعیدٍ رَجَعَ سَعدٌ بِالرَّوایا فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، ما أستَطیعُ أن أمضِیَ ! لَقَد وَقَفَت قَدَمای رُعبا مِنَ القَومِ ! ! فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : اِجلِس .

ثُمَّ بَعَثَ رَجُلاً آخَرَ ، فَخَرَجَ بِالرَّوایا حَتّی إذا کانَ بِالمَکانِ الَّذی انتَهی إلَیهِ الأَوَّلُ رَجَعَ ، فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : لِمَ رَجَعتَ ؟ ! فَقالَ : وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ مَا استَطَعتُ أن أمضِیَ رُعبا ! !

فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما ، فَأَرسَلَهُ بِالرَّوایا ، وخَرَجَ السُّقاهُ وهُم لا یَشُکّونَ فی رُجوعِهِ لِما رَأَوا مِن رُجوعِ مَن تَقَدَّمَهُ ، فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام بِالرَّوایا ، حَتّی وَرَدَ الحِرارَ (3) فَاستَقی ، ثُمَّ أقبَلَ بِها إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ولَها زَجَلٌ (4) ، فَکَبَّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، ودَعا لَهُ بِخَیرٍ . (5) .

1- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 95 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 620 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 363 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 321 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 582 ، المغازی : ج 2 ص 571 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 54 . وراجع : ص 374 (النشاطات فی فتح مکّه) .
2- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 97 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 634 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 331 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص585 ، المغازی : ج2 ص 610 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص54 .
3- .حِرار : جمع حَرّه وهی کثیره فی بلاد العرب ؛ کحرّه أوطاس وحرّه تبوک وهی أرض ذات حجاره سود نخره کأنّها اُحرقت بالنار (تقویم البلدان : ج 2 ص 234 و 245 «زجل») .
4- .الزَّجَل : الصوت (المحیط فی اللغه : ج 7 ص 23) .
5- .الإرشاد:ج1 ص121 وراجع الإصابه:ج5 ص269 الرقم6972